بازباران با ترانه......
میخورد بربام خانه......
یادم ارد کربلا را
گردش یک روز غمگین.گرم و خونین
لرزش طفلان نالان
زیر تیغ ونیزه ها را
صدای گریه های کودکانه
اندرین صحرای سوزان
میدود طفلی سه ساله پر زناله.......
دلشکسته٬ پای خسته٬بازباران......
قطره قطره میچکد از چوب محمل......
السلام علیک یا اباعبدالله